به تابلو نرسید
به تابلو نرسید
دراز کردم و دستم به آن جلو نرسید
رسید، اما دستم به زلف تو نرسید
درست مثل همان روز اول خلقت
به من از آن همه جز چند برگ مو نرسید
تمام هستی من ماند در وثیقه ی بانک
جهان سوار دوو شد به من دوو نرسید
و با ژیان خودم هر زمان به جاده زدم
هزار جهد بکردم ! به یک پژو نرسید
چه فصل ها که زمستان شد و من و سرما
کنار جاده نشستیم و پالتو نرسید
به هر الاغ سواری دو بنز صفر رسید
به بنده غیر در باک یک رنو نرسید
مغازه ای زده بودم چنان کسادی شد
به مشتری چه بگویم ! به تابلو نرسید!
شدیم خیر سرم سر دبیر نشریه ای
شبانه نشریه آماده شد لوگو نرسید
تمام مزرعه ها زیر برف و باران رفت
ولی به مزرعه ی من دو قطره اُو نرسید!
تمام جمعیت هند نو نوار شدند
به بنده حتی یک زیر پوش نو نرسید
رسید موقع تقسیم میز و باز به من
که بودم آخر صف جز دو تا کشو نرسید
کشو در اول صف بود و بنده آخر صف
دراز کردم و دستم به آن جلو نرسید
بگیر قصه ی ما را برو الی آخر!!!!!!!!