تنهاترین تنها

... چقدر تنهاست خدا

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

خجالتم نده و عاصیم خطاب مکن

نده جواب مرا لااقل جواب مکن 

تمام خواسته هایم برای نفسم بود

دعای من که دعا نیست مستجاب مکن

صدا بزن که سحرها کمی بلند شوم

مرا به وقت مناجات غرق خواب مکن 

همینکه ترس برم داشته خودش کافیست

تو با عتاب دلم را پر اضطراب مکن

عتاب کردن تو بدتر از جهنم هست

جهنمم ببر اما دگر عتاب مکن 

چقدر جار زدم من که "دوستم داری"

بیا مقابل مردم مرا خراب مکن

خودت اجازه نده بعد از این گناه کنم

زیاد روی من و توبه ام حساب مکن

اگر که عبد نبودم نجف نمی رفتم

مرا به خاطر شاه نجف عذاب مکن

سوا نکن که همه با همیم جان حسین

همه غلام حسینیم انتخاب مکن

 

      علی اکبر لطیفیان

 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۲ ، ۰۰:۳۶
محمد صادق تنها

ماه مبارک رمضان رو باز هم با امام رضا(ع) شروع میکنیم

 

 

عاشقت شد از ابتدا این قدر

دوست دارد تو را خدا این قدر

 

بغلِ کعبه هم به جان خودت

ما نگفتیم ربّنا این قدر

 

بی سبب نیست شهرت آهو

آن قدر گریه کرد تا این قدر...

 

 حرمت می رسیم زود به زود

دل نبرده کسی ز ما این قدر

 

 چقدر عاشق خودت شده ای

جلوی آینه نیا این قدر

 

 کربلا رفتم و نجف رفتم

من ندیدم برو بیا این قدر

 

از خدا هم سرت شلوغ تر است

چه کسی داشته گدا این قدر

 

کرمت مایه خجالت ماست

کم نوشتم ولی چرا این قدر؟

 

مزد یک بار ما سه بار شماست

هیچ کس سر نزد به ما این قدر

 

وقت مردن بیا کنارم باش!

ظرف ما را مکن طلا این قدر

 

 کربلای مرا به تو دادند

پس اذیت نکن مرا این قدر

 

 این که عاشق شما شده ایم

کار ما بود یا شما این قدر...؟!

 

 

 

   علی اکبر لطیفیان

 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۲ ، ۰۰:۳۱
محمد صادق تنها

تعارف

همیشه گدایی که آقا ندارد

سر سفره ی هیج جا؛ جا ندارد

بدون تعارف زدن سفره خوب است

کرم خانه اصلا بفرما ندارد

تقلا مکن تا مچم را بگیری

گنهکار که بوق و کرنا ندارد

بیا پیش مردم مگو که چه کردم

خجالت کشیدن تماشا ندارد

تو ناراحتی که چرا پشت کردم

بیا خب بزن اینکه دعوا ندارد

همین جا بزن آخرت را رها کن

برای تو اینجا و آنجا ندارد

مکش بر رخ من ببر آتشت را

برای کسی که علی را ندارد ....

....سر سفره ی رحمت تو خدایا

کسی جا ندارد که زهرا ندارد

بگو روزی ام کربلا نیست-اینکه

نیازی به امروز و فردا ندارد

                     .لطیفیان

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۲ ، ۱۲:۴۳
محمد صادق تنها

به تابلو نرسید

دراز کردم و دستم به آن جلو نرسید

رسید، اما دستم به زلف تو نرسید

 

درست مثل همان روز اول خلقت

به من از آن همه جز چند برگ مو نرسید

 

تمام هستی من ماند در وثیقه ی بانک

جهان سوار دوو شد به من دوو نرسید

 

و با ژیان خودم هر زمان به جاده زدم

هزار جهد بکردم !  به یک پژو نرسید

 

چه فصل ها که زمستان شد و من و سرما

کنار جاده نشستیم و پالتو نرسید

 

به هر الاغ سواری دو بنز صفر رسید

به بنده غیر در باک یک رنو نرسید

 

مغازه ای زده بودم چنان کسادی شد

به مشتری چه بگویم ! به تابلو نرسید!

 

شدیم خیر سرم سر دبیر نشریه ای

شبانه نشریه آماده شد لوگو نرسید

 

تمام مزرعه ها زیر برف و باران رفت

ولی به مزرعه ی من دو قطره اُو نرسید!

 

تمام جمعیت هند نو نوار شدند

به بنده حتی یک زیر پوش نو نرسید

 

رسید موقع تقسیم میز و باز به من

که بودم آخر صف جز دو تا کشو نرسید  

 

کشو در اول صف بود و بنده آخر صف

دراز کردم و دستم به آن جلو نرسید

 

بگیر قصه ی ما را برو الی آخر!!!!!!!!

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۲ ، ۱۲:۲۷
محمد صادق تنها


دود تهران بلای جانم نیست!

 تیر شیطان بلای جانم شد

 لغزش پای دل هلاکم کرد

 زلفی افشان بلای جانم شد

 

 نه حلال و حرام قرآنی!

 نه نماز درست و درمانی!

 سی چهل بار حج اگر بروی

 تازه ثابت شود مسلمانی!

 

 وام های نزولی شرعی

 حکم فقه ربا، سلیقه ای است

 کارمان آخر دموکراسی ست

 واجبات خدا سلیقه ای است

 

 دین دلم را نزد؛ شما زده اید!

 منبری ها! چقدر خود بینی!؟

  شده کابوس کودکی هایم

 اَخم و تخم معلم دینی

 

 بت پرستیم؛ من سند دارم

 برج میلاد را هُبل کردیم

 جای فرمایشات پیغمبر

 بینی و گونه را عمل کردیم

 

 تهمت و افترا، دروغ و دغل

 در ریا، چیره دست و تردستیم

 من بدبخت تازه فهمیدم

 شیعیان معاویه هستیم

 

 سرِمنبر «علی علی» گویان

 پشت منبربه فکر مَه رویان

 ریش مان قیمت طلا دارد

 شده اسلام بهترین دکان

 

 از تورم نگو، ورم کردم

 به نظر «رشوه» بحث دلچسبی ست

 آشنا هست؛ بی خیال خدا

 اکثر پست هایمان غصبی ست

 

 جنگهای درون-برون حزبی

 کاوه ای کو!؟ درفش بردارد

 شهر تهران چرا حواست نیست!؟

 به خلیجت عرب نظر دارد

 

 تیتر تکراری جرایدهاست

 سرقت و قتل های ناموسی

 صنعت پارس را شکوفا کرد

 جنس مرغوب چینی و روسی

 

 از شلوغی «انقلاب» بترس

 کاسه ی صبر «کارگر» پر شد

 حرف حق زد قلم، جریمه نکن!

 نان امروز هم که آجر شد

 

 بس کن این نعل و میخ را، شاعر

 شاعر نهضت تبرایی

 شعر شیعه کجا دو پهلو بود!؟

 نکند بچه های بالایی!؟

 

 جدل بین رنگها داریم

 آبی و سرخ؛ تازه گی ها سبز

 یاد تنهای عالم افتادم

 شال منجی صبح فردا، سبز

 

 کاش حضرت نگاه مان می کرد

 لحظه هامان به هرزه گی رفتند

 عده ای بینوا گرسنه ی عشق

 عده ای مست ثروت نفتند

 

 خوب شد عده ای شهید شدند

 کوچه هامان بدون نام نماند

 خوب شد جام زهر تلخی بود

 رفت از پیش ما، امام نماند

 

 باکری ها چه خوب شد رفتند

 چقدر خوب شد که همت نیست

 یاد آوینی بزرگ بخیر

 قلمی تشنه ی شهادت نیست

 

 بوی تند گناه می آید

 سرب این شهر دشمن ریه نیست

  نفست بند آمده شاعر

  هیچ جا بهتر از حسینیه نیست

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۲ ، ۰۰:۵۹
محمد صادق تنها