تنهاترین تنها

... چقدر تنهاست خدا

۱۰ مطلب با موضوع «مطالب جانبی :: حرف دل» ثبت شده است

عشق رسوایی محض است که حاشا نشود

عاشقی با اگر و شاید و اما نشود

 

شرط اول قدم آن است که مجنون باشیم

هر کسی دربه در خانه ی لیلا نشود

 

دیر اگر راه بیفتیم ، به یوسف نرسیم

سر ِ بازار که او منتظر ما نشود

 

لذت عشق به این حسِّ بلاتکلیفی ست

لطف تو شاملم آیا بشود؟ یا نشود؟

 

من فقط روبه روی گنبد تو خم شده ام

کمرم غیر در ِ خانه ی تو تا نشود

 

هرقدر باشد اگر دور ِ ضریح تو شلوغ

من ندیدم که بیاید کسی و جا نشود

 

بین زوّار که باشم کرمت بیشتر است

قطره هیچ است اگر وصل به دریا نشود

 

مُرده را زنده کُنَد خوابِ نسیم حرمت

کار اجاز شما با دَم ِ عیسا نشود

 

امن تر از حرمت نیست ، همان بهتر که

کودکِ گمشده در صحن تو پیدا نشود

 

بهتر از این؟! که کسی لحظه ی پابوسیِ تو

نفس آخر خود را بکِشد پا نشود

 

دردهایم به تو نزدیک ترم کرده طبیب

حرفم این است که یک وقت مداوا نشود!

 

من دخیل ِ دلِ خود را به تو طوری بستم

که به این راحتی آقا گره اش وا نشود

 

بارها حاجتی آورده ام و هر بارش

پاسخی آمده از سمت تو ، الّا نشود

 

امتحان کرده ام این را حرمت ، دیدم که

هیچ چیزی قسم حضرت زهرا نشود

 

آخرش بی برو برگرد مرا خواهی کُشت

عاشقی با اگر و شاید و اما نشود

(محمد سولی)

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۲ ، ۱۱:۱۰
محمد صادق تنها
ارزش واقعی انسان به چیست؟
    علامه محمدتقی جعفری (رحمة‌ الله ‌علیه) می‌گفتند:
    عده‌ای از جامعه‌شناسان برتر دنیا در دانمارک جمع شده بودند تا در باره‌ی موضوع مهمی به بحث و تبادل نظر بپردازند. موضع این بود: «ارزش واقعی انسان به چیست؟»
    برای سنجش ارزش خیلی از موجودات، معیار خاصی داریم؛ مثلاً، معیار ارزش طلا وزن و عیار آن است، معیار ارزش بنزین، مقدار و کیفیت آن است، معیار ارزش پول، پشتوانه‌ی آن است. اما معیار ارزش انسان‌ها چیست.
    هر کدام از جامعه‌شناسان، صحبت‌هایی داشتند و معیارهای خاصی را ارائه کردند.
    بعد، وقتی نوبت به بنده رسید،
گفتم: اگر می‌خواهید بدانید یک انسان چه‌قدر ارزش دارد، ببینید به چه چیزی علاقه دارد و به چه چیزی عشق می‌ورزد.
    کسی که عشق‌اش یک آپارتمان دوطبقه است، در واقع، ارزش‌اش به مقدار همان آپارتمان است. کسی که عشق‌اش ماشین‌اش است، ارزش‌اش به همان میزان است.
    اما کسی که ‌عشق‌اش خدای متعال است ارزش‌اش به اندازه‌ ی خداست.
    علامه فرمودند: من این مطلب را گفتم و پایین آمدم. وقتی جامعه‌شناسان صحبت‌های مرا شنیدند، برای چند دقیقه روی پای خود ایستادند و کف زدند.
    وقتی تشویق آن‌ها تمام شد، من دوباره بلند شدم و گفتم: عزیزان! این کلام از من نبود، بلکه از شخصی به نام علی (علیه‌السلام) است. آن حضرت در نهج‌البلاغه می‌فرمایند: «قِیمَةُ کُلِّ أمْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ» / «ارزش هر انسانی به اندازه‌ی چیزی است که دوست می‌دارد».
    وقتی این کلام را گفتم، دوباره به نشانه‌ی احترام به وجود مقدس امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام)از جا بلند شدند و چند بار نام آن حضرت را بر زبان جاری کردند.
    حضرت علامه در ادامه می‌گفتند: عشق حلال به این است که انسان (مثلاً) عاشق پنجاه میلیون تومان پول باشد. حال اگر به انسان بگویند: «آی، پنجاه‌میلیونی!» . چه‌قدر بدش می‌آید؟ در واقع می‌فهمد که این حرف، توهین در حق اوست. 
... حالا که تکلیف عشق حلال، اما دنیوی، معلوم شد، ببینید اگر کسی عشق به گناه و معصیت داشته باشد، چه‌قدر پست و بی‌ارزش است!
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۲ ، ۱۵:۳۷
محمد صادق تنها

ارزش نماز

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۲ ، ۰۱:۱۲
محمد صادق تنها

روی عن علی بن الحسین (علیهماالسلام) قال:

«عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ: الْوَرَعُ فِی الْخَلْوَةِ وَ الصَّدَقَةُ فِی الْقِلَّةِ وَ الصَّبْرُ عِنْدَ الْمُصِیبَةِ وَ الْحِلْمُ عِنْدَ الْغَضَبِ وَ الصِّدْقُ عِنْدَ الْخَوْفِ

 روایتی از امام زین العابدین(صلواتاللهعلیه) منقول است که حضرت فرمودند: مؤمن پنج نشانه دارد.

اوّل؛ «الْوَرَعُ فِی الْخَلْوَةِ»، مؤمن حالت کنارهگیری از گناه دارد، آن هم در موقعی که غیر از خدا حاضر و ناظری نیست. اگر کسی در عَلَن معصیتی را ترک کند، مثلاً شرب خمر نکند یا نعوذ بالله با نامحرم نامشروع برقرار نکند، خوب است، امّا این ترک گناه در عَلَن، گویای این نیست که این فرد بهاصطلاح ایمان قوی داشته باشد.

اگر در جایی که جز خدا کسی نبود،‌ گناه را ترک کرد، آنجا معلوم میشود که ایمان در قلب او رسوخ کرده است و به تعبیر اهلش اعتقاد، از واردات قلبیّه او شده است، چون جز خدا هیچکس را حاضر و ناظر نمیبیند و خودش را در محضر الهی میبیند؛ لذا این ترک گناه خیلی ارزشمند است.

دوم؛ «وَ الصَّدَقَةُ فِی الْقِلَّةِ»؛ وقتی مؤمن تنگ دست است، به مقدار توانش در راه خدا انفاق میکند و صدقه میدهد. این مورد نیز گویای این است که وابستگی مؤمن به خدا از نظر درونی قوی است. چون آن کسی که دستش خالی نیست بلکه از امور مادّی پر است و فراوان دارد، اگر چهار سنّار هم به این و آن کمک کند، خوب است، امّا خیلی هنر نکرده است. چرا؟ چون دستش پر است. اگر کمکی هم کند، چیزی از او کم نمیشود. اگر آنجایی که میبینی از تو کم میشود و نسبت به امور دنیایی تعلّق داری، آنجا انفاق کردی ارزش دارد، «وَ الصَّدَقَةُ فِی الْقِلَّةِ».

سوم؛ «وَ الصَّبْرُ عِنْدَ الْمُصِیبَةِ»، آنگاه که مصیبتی متوجّه مؤمن میشود، صبر میکند، تحمّل میکند، نعوذبالله زبان به شکایت از خداوند نمیگشاید. این صبر کاشف از این است که رابطه اش باخدا رابطهای معنوی و قوی است، «وَ الصَّبْرُ عِنْدَ الْمُصِیبَةِ»، این عمل ارزشمند است.

چهارم؛ «وَ الْحِلْمُ عِنْدَ الْغَضَبِ»، حلم یعنی بردباری، آنگاه که نیروی خشمش برانگیخته میشود و عصبانی میشود، خودش را کنترل میکند و این حلم و بردباری کشف از ایمان او میکند. مؤمن هنگام خشم جلوی خودش را میگیرد تا خشم و غضبش افسار گسیخته نباشد. این هم یکی از نشانههای مؤمن بود.

پنجم؛ «وَ الصِّدْقُ عِنْدَ الْخَوْفِ»، معمولاً‌ کسانیکه مبتلا به دروغگویی میشوند، به خاطر یکی از این دو چیز است: یا جلب منفعت است یا دفع ضرر، ریشة دروغگویی ایندو هستند. شخص چون میترسد که منفعتی را از دست بدهد، دروغ میگوید. مثلاً مشتری آمده، برای آنکه نکند از دستش بدهد به او دروغ می گوی ، از خوف اینکه منفعتی را از دست بدهد دروغ میگوید، یا از آنطرف، از اینکه ضرری متوجّهاش شود، بیم دارد. آنجا خوف از دست رفتن منفعت بود، این یکی خوف از جلب ضرر است، لذا دفع ضرر هم علّت متوسّل شدن به دروغ میباشد. اوّلی جلب منفعت بود، دوّمی دفع ضرر. «وَ الصِّدْقُ عِنْدَ الْخَوْفِ». آنجایی که مؤمن بیم دارد نفعی از دستش برود یا ضرری متوجّهاش شود، بازهم راست میگوید.

 لذا حضرت پنج مورد از نشانههای خیلی مهمّی مؤمن را فرمودند و اگر انسان واقعاً‌ دارای این خصلتها باشد، از نظر ایمانی بهترینِ افراد است.

بحار الانوار ج64 ص293

چهار شنبه 21 تیر 91 21 شعبان 1433

 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۲ ، ۰۰:۴۶
محمد صادق تنها

خجالتم نده و عاصیم خطاب مکن

نده جواب مرا لااقل جواب مکن 

تمام خواسته هایم برای نفسم بود

دعای من که دعا نیست مستجاب مکن

صدا بزن که سحرها کمی بلند شوم

مرا به وقت مناجات غرق خواب مکن 

همینکه ترس برم داشته خودش کافیست

تو با عتاب دلم را پر اضطراب مکن

عتاب کردن تو بدتر از جهنم هست

جهنمم ببر اما دگر عتاب مکن 

چقدر جار زدم من که "دوستم داری"

بیا مقابل مردم مرا خراب مکن

خودت اجازه نده بعد از این گناه کنم

زیاد روی من و توبه ام حساب مکن

اگر که عبد نبودم نجف نمی رفتم

مرا به خاطر شاه نجف عذاب مکن

سوا نکن که همه با همیم جان حسین

همه غلام حسینیم انتخاب مکن

 

      علی اکبر لطیفیان

 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۲ ، ۰۰:۳۶
محمد صادق تنها

ماه مبارک رمضان رو باز هم با امام رضا(ع) شروع میکنیم

 

 

عاشقت شد از ابتدا این قدر

دوست دارد تو را خدا این قدر

 

بغلِ کعبه هم به جان خودت

ما نگفتیم ربّنا این قدر

 

بی سبب نیست شهرت آهو

آن قدر گریه کرد تا این قدر...

 

 حرمت می رسیم زود به زود

دل نبرده کسی ز ما این قدر

 

 چقدر عاشق خودت شده ای

جلوی آینه نیا این قدر

 

 کربلا رفتم و نجف رفتم

من ندیدم برو بیا این قدر

 

از خدا هم سرت شلوغ تر است

چه کسی داشته گدا این قدر

 

کرمت مایه خجالت ماست

کم نوشتم ولی چرا این قدر؟

 

مزد یک بار ما سه بار شماست

هیچ کس سر نزد به ما این قدر

 

وقت مردن بیا کنارم باش!

ظرف ما را مکن طلا این قدر

 

 کربلای مرا به تو دادند

پس اذیت نکن مرا این قدر

 

 این که عاشق شما شده ایم

کار ما بود یا شما این قدر...؟!

 

 

 

   علی اکبر لطیفیان

 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۲ ، ۰۰:۳۱
محمد صادق تنها


گوشه ای از قدرت الهی

دانلود کنید: آب

 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۲ ، ۱۳:۰۲
محمد صادق تنها

تعارف

همیشه گدایی که آقا ندارد

سر سفره ی هیج جا؛ جا ندارد

بدون تعارف زدن سفره خوب است

کرم خانه اصلا بفرما ندارد

تقلا مکن تا مچم را بگیری

گنهکار که بوق و کرنا ندارد

بیا پیش مردم مگو که چه کردم

خجالت کشیدن تماشا ندارد

تو ناراحتی که چرا پشت کردم

بیا خب بزن اینکه دعوا ندارد

همین جا بزن آخرت را رها کن

برای تو اینجا و آنجا ندارد

مکش بر رخ من ببر آتشت را

برای کسی که علی را ندارد ....

....سر سفره ی رحمت تو خدایا

کسی جا ندارد که زهرا ندارد

بگو روزی ام کربلا نیست-اینکه

نیازی به امروز و فردا ندارد

                     .لطیفیان

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۲ ، ۱۲:۴۳
محمد صادق تنها

به تابلو نرسید

دراز کردم و دستم به آن جلو نرسید

رسید، اما دستم به زلف تو نرسید

 

درست مثل همان روز اول خلقت

به من از آن همه جز چند برگ مو نرسید

 

تمام هستی من ماند در وثیقه ی بانک

جهان سوار دوو شد به من دوو نرسید

 

و با ژیان خودم هر زمان به جاده زدم

هزار جهد بکردم !  به یک پژو نرسید

 

چه فصل ها که زمستان شد و من و سرما

کنار جاده نشستیم و پالتو نرسید

 

به هر الاغ سواری دو بنز صفر رسید

به بنده غیر در باک یک رنو نرسید

 

مغازه ای زده بودم چنان کسادی شد

به مشتری چه بگویم ! به تابلو نرسید!

 

شدیم خیر سرم سر دبیر نشریه ای

شبانه نشریه آماده شد لوگو نرسید

 

تمام مزرعه ها زیر برف و باران رفت

ولی به مزرعه ی من دو قطره اُو نرسید!

 

تمام جمعیت هند نو نوار شدند

به بنده حتی یک زیر پوش نو نرسید

 

رسید موقع تقسیم میز و باز به من

که بودم آخر صف جز دو تا کشو نرسید  

 

کشو در اول صف بود و بنده آخر صف

دراز کردم و دستم به آن جلو نرسید

 

بگیر قصه ی ما را برو الی آخر!!!!!!!!

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۲ ، ۱۲:۲۷
محمد صادق تنها


دود تهران بلای جانم نیست!

 تیر شیطان بلای جانم شد

 لغزش پای دل هلاکم کرد

 زلفی افشان بلای جانم شد

 

 نه حلال و حرام قرآنی!

 نه نماز درست و درمانی!

 سی چهل بار حج اگر بروی

 تازه ثابت شود مسلمانی!

 

 وام های نزولی شرعی

 حکم فقه ربا، سلیقه ای است

 کارمان آخر دموکراسی ست

 واجبات خدا سلیقه ای است

 

 دین دلم را نزد؛ شما زده اید!

 منبری ها! چقدر خود بینی!؟

  شده کابوس کودکی هایم

 اَخم و تخم معلم دینی

 

 بت پرستیم؛ من سند دارم

 برج میلاد را هُبل کردیم

 جای فرمایشات پیغمبر

 بینی و گونه را عمل کردیم

 

 تهمت و افترا، دروغ و دغل

 در ریا، چیره دست و تردستیم

 من بدبخت تازه فهمیدم

 شیعیان معاویه هستیم

 

 سرِمنبر «علی علی» گویان

 پشت منبربه فکر مَه رویان

 ریش مان قیمت طلا دارد

 شده اسلام بهترین دکان

 

 از تورم نگو، ورم کردم

 به نظر «رشوه» بحث دلچسبی ست

 آشنا هست؛ بی خیال خدا

 اکثر پست هایمان غصبی ست

 

 جنگهای درون-برون حزبی

 کاوه ای کو!؟ درفش بردارد

 شهر تهران چرا حواست نیست!؟

 به خلیجت عرب نظر دارد

 

 تیتر تکراری جرایدهاست

 سرقت و قتل های ناموسی

 صنعت پارس را شکوفا کرد

 جنس مرغوب چینی و روسی

 

 از شلوغی «انقلاب» بترس

 کاسه ی صبر «کارگر» پر شد

 حرف حق زد قلم، جریمه نکن!

 نان امروز هم که آجر شد

 

 بس کن این نعل و میخ را، شاعر

 شاعر نهضت تبرایی

 شعر شیعه کجا دو پهلو بود!؟

 نکند بچه های بالایی!؟

 

 جدل بین رنگها داریم

 آبی و سرخ؛ تازه گی ها سبز

 یاد تنهای عالم افتادم

 شال منجی صبح فردا، سبز

 

 کاش حضرت نگاه مان می کرد

 لحظه هامان به هرزه گی رفتند

 عده ای بینوا گرسنه ی عشق

 عده ای مست ثروت نفتند

 

 خوب شد عده ای شهید شدند

 کوچه هامان بدون نام نماند

 خوب شد جام زهر تلخی بود

 رفت از پیش ما، امام نماند

 

 باکری ها چه خوب شد رفتند

 چقدر خوب شد که همت نیست

 یاد آوینی بزرگ بخیر

 قلمی تشنه ی شهادت نیست

 

 بوی تند گناه می آید

 سرب این شهر دشمن ریه نیست

  نفست بند آمده شاعر

  هیچ جا بهتر از حسینیه نیست

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۲ ، ۰۰:۵۹
محمد صادق تنها